تقصیر از ماست
اندازه عمر دنیاـ فردا ازعشق خواهم نوشت بهتر از امروز برتر از دیروز
فردا دوست در رویا زندگی کنم شیرین تر،رنگین تر و با عشق بهتر
دوست دارم فردا به یاد عشق تولبریز هرچه خواهی گردم
فرداازامروز خواهم نوشت،ازدیروز خواهم گفت:که برسر عشق من وتو
چه آمد جه شدـفردا به ظاهر از بی مروتی زمانه وبی احساسی مردمانش
خواهم سرود،خواهم سرود که در قلب انسان امروز محبت مرده است
وباید عشق ومحبت را در گل وگیاه و موجودات دیگر جست وبا آنها زندگی کرد
وبه آنها دل دادـ فردا وفرداهای دیگر وهر چه به فرداها نزدیکتر می شویم
عشق ها را بی رنگتر،دلها را شکسته تر وقلبها را خسته تر می بینم.آیا باید این
دل مردگی،افسردگی،آشفتگی و پژمردگی را به حساب روزگار نوشت یا به حساب
مردان آن؟نمی دانم،باید هر کس خودش جوابگوی خود باشد.ولی جواب من این است
که این همه دل مردگیها،پژمردگیها،و افسردگیها را باید به حساب خود آدمها نوشت چون
روزگار از ازل چنین بوده و تا ابد هم چنین خواهد بود.فقط مردماناین روزگار هستند
که پژمردگیها،افسردگیها ودل مردگیها را به وجود می آورند و محبتها را بی رنگتر عشقها را
بی اساس ترو قلبها را بی احساس تر می کنند وبراساس همین کارهایشان
فرداها را بی رنگتر،بی محبت تر،بی اساس تروبی احساس تر می بینند.